ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

آبی آسمان

من آبی آسمانت را عاشقم !

لحظه ای صبر !!

می خواهم بیشتر تو را تماشا کنم ...

امروز می خواهم در آسمان دلت با ابری سپید گلی را برایت بسازم

و بعد ....

هدیه چشمانت کنم !!!

دوست

با توام ، با توخــــــــدا..  


یک کمی معجزه کن  


چند تا دوست برایم بفرست...  


پاکتی از کلمه  


جعبه ای از لبخند... 


نامه ای هم بفرست
 

کوچه های دل من باز خلوت شده است... 


قبل از اینکه برسم 


دوستــی را بردند 


یک نفر گفت به من: باز دیر آمده ای .... دوست قسمت شده است 


با توام با تو خدا ....  


یک دل قلابی ...  


یک دل خیلی بد... چقدر می ارزد؟   


من که هرجا رفتم جار زدم : شده این قلب حراج ... یک دل مجانی  


قیمتش یک لبخند.... به همین ارزانــــی  


هیچ وقت اما... هیچ کس دل مرا نخرید...

تنهایی 2

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری؟

خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا میمونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست؟میدونی؟

خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من میخوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن

من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده موندن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره

خدا جون میخوام بمیرم تا بشم راحته راحت

اما عمر اون زیاد شه... حتی واسه ی یه ساعت

جای خالی تو

 

جای خالی ات قده خود توست 
 
بزرگ نیست 

کوچک هم؛  


که نه هجوم و ازدحام اطراف آن را پر می کند

و نه کوچکتر از تو، در آن جای می گیرد.

درست اندازه ی حضور توست..

رویا

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد 


  و بوسیدنت موکول شده

به تمامی روزهای نیامده..

حالا که هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاک کردی

مبادا غرق شوم در رویایت

باید اسمم را

در کتاب گینس ثبت کنم

تا همه بدانند

- یک نفر

با سنگین ترین بار دلتنگی

روی شانه هایش -

تو را دوست میداشت

واپسین لحظه های غریب

در این واپسین لحظه های غریب، دلم از هوای تو دم می زند

برای دمی با تو بودن دلم، به اجبار حرف از غزل می زند

در این لحظه هایی که در هر نفس، سرود خداحافظی خوانده ای

دل من برای وصال تو باز، نت عشق را یک نفس می زند

پس از آن همه آشنایی کنون، نگاهم به پیش تو بیگانه است

وگرنه چرا این نگاهت هنوز،در عشق رارنگ شب می زند؟

میان هجوم ورق های من، مرور خط شعر تو خوش تر است

"ولی دردلم حس پیچیده ایست،که انگارچشمت کلک می زند"

من از قافیه، وزن، آهنگ، شعر، به جز عشق چیزی نفهمیده ام

که در متن اشعار بی وزن من، غروب نگاهت قدم می زند

تو را ای غریبه و ای آشنا، دوباره سه باره ورق می زنم

که زنجیر این فاصله بین ما، درون دلم زنگ غم می زند