ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

نوروز

 

 

خداوندا ! در این آخرین روزهای سال دل من و  

 

دوستانم را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که 

 

  هر کجا تردیدی هست ایمان، هر کجا زخمی هست  

 

مرهم،هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست   

 

عشق، جای آنرا فرا گیرد   

 

سال نو همگی مبارک 

 

عید نوروز

 

 

ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها 


ای تدبیر کننده روز و شب  


ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر  


حال مارا به بهترین حال دگرگون کن  


سال نو مبارک

 

  

خبرهای جدید

سلامی دوباره باز اومدم 

این مدت یه خورده کار داشتم البته به نت هم دسترسی نداشتم نمیتونستم راحت بیام که آپ کنم ولی الان اومدم و با یه سری خبرهای خوب. 

اول اینکه دارم رو پروژه ام کار میکنم یکم مشکل داشتم که رفع شد و از امروز به بعد میخوام بشینم پای برنامه نویسی و طراحی اصلیش برام دعا کنین چون پای آینده ام در میونه و همینطور میخوام داداش دردونه رو خوشحال کنم. 

گفتم داداش دردونه الهی قربونش برم داره بابا میشه جمعه این خبر رو شنیدم نمیدونین چقده خوشحال شدم اون همه که واسه داداش دردونه خوشحال شدم واسه داداش کوچیکه نشدم نه اینکه نباشم ولی آخه این داداش دردونه یه خورده شرایطش خاص بود آخه خانمش یه بار بچه سقط کرده بود ولی حالا به یاری خدا و به کوری چشم حسودها دوباره باردار شده .... وای خیلی خوشحالم جالب اینجاست که بچه های هردوتاداداشم تو سال 92 به دنیا میان یکی فصل بهار یکی هم پاییز مثل باباش وای الهی من قربون هردوشون برم. 

داداش کوچیکه که اسم بچه اش ابوالفضله وای خدا دلم میره تا این دوتا وروجک به دنیا بیان. 

خیلی خوشحالم امیدوارم تن هردوتاشون با ماماناشون سالم باشه و در سلامت کامل به دنیا بیان. 

امیدوارم هرکی آرزوی بچه دار شدن داره خدا تو سال جدید اونو به آرزوش برسونه. از خدا میخوام هرکی هر آرزویی داره اونو بی جواب نذاره امیدوارم همگی سال خوب و خوشی رو در پیش داشته باشیم پر از شادی و خوشی.من که این سال که تنش های زیادی هم برام داشت رو با خوشی تموم کردم امیدوارم سال جدید هم اینجوری باشه

دوباره اومدم

سلام به دوستای گلم یه ماهه که به وبلاگم سر نزدم ببخشید اگه دیر اومدم ولی خوب دیگه یه سری مشکلات بود که نشد بیام میدونین آخه ساختمان داده رو نمره نیاوردم یعنی استاده انداختم خیلی از دستش ناراحتم نمی تونم ببخشمش چون حقم نبود... هی بیخیال دیگه بهش فکر نمی کنم. تو پست قبلی گفته بودم میرم خونه جاتون خالی خیلی خوب بود هرچند کم بود ولی خوش گذشت تازه هنوز برنگشته بودم رفتم خونه خواهرم و واسه تعطیلات 22بهمن رفتم خونه وای خیلی خوش گذشت آخه دوتا وروجک عزیز اومدن خونمون که خیلی عزیز هستن اینقده خوش گذشت که نگو من که خیلی خوشحال بودم واقعاً روحیه ام عوض شد... از امروز هم شروع کردم پروژه پایانیم رو کار کنم که اگر بتونم این کار رو انجام بدم آینده کاریم هم تأمین میشه و میرم شهر هامین دیوونه... واسم دعا کنین بتونم این کار رو انجام بدم... خداجونم کمکم کن تا بتونم حداقل با این کار زحمات بابا و مامان و داداش دردونه رو جبران کنم. تنها امیدم تویی امید بی پناهان.