ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

میخوایی ببخشمت ولی دلم نمیزاره

اومدم گفتم ازت متنفرم ولی میبینم نیستم میبینم فقط نسبت بهت بی تفاوت شدم...  

دلم از دستت شکسته خیلی بد شکسته ازم خواستی ببخشم ولی دلم راضی نمیشه به بخشش، میگی حرفات راست بوده ولی نمیتونم باور کنم، یادته چقده ازارم دادی چقده زجر کشیدم از دستت حالا که اومدی ازم میخوایی ببخشمت همه این ازارهایی که بهم دادی یادم میاد یادم میادکه چه جوری خوردم میکردی یادم میاد که دلم چه جوری شکست یادم میاد که چه جوری غرورمو له کردی دلمو له کردی حالا چرا میخوایی ببخشمت اومدی میگی چوبش رو خوردی ولی باور ندارم حرفات باهم نمیخونه اخه چرا این همه دوست داری منو عذاب بدی هان چرا مگه چیکارت کرده بودم بخدا نامردیه این همه عذاب من دوستت داشتم این حقم نیست این همه عذابم بدی، دلم نمیزاره ببخشم اون شب که بهم گفتی تا خود صبح بیدار بودم و گریه میکردم هیشکی نمیتونست ارومم کنه، خیلی ها بودن که ازارم دادن دلمو شکستن ولی بخشیدمشون همه رو بخشیدم از ته دل ولی تو رو نه نمیتونم یعنی دلم راضی نمیشه حتی الان هم که دارم اینا رو مینویسم چشمام اشکیه نفسم بالا نمیاد از بس عصبی شدم از دستت، ولی تو چی عین خیالت هم نیست میایی واسه خودت خوش و خرمی نمیدونم تیر انتقامت از کی بود که به من خورد ولی بد زدی، بد کردی اونم با من، منی که واقعا دوستت داشتم بهت گفته بودم سعی کن دلمو نشکونی میگی بارها خواستی تنهام بزاری و بری و میگی من التماست کرده اره درست این کار رو کرد چون دوستت داشتم ولی چرا وقتی میگفتم باشه چون تو میخوایی میرم مهم اینه که تو خوب باشی تو خوش باشی پس چرا یهو نظرت عوض میشد و میگفتی نه بارها این حرفا رو کوبوندی تو سرم و غرورمو له کردی فقط موندم حالا به چه رویی میخوایی ببخشمت چه جوری انتظار داری بگم باشه چون دوستت داشتم میبخشمت ولی اینو یادت رفته که دلمو شکستی و کاری کردی که از سنگ شده واسه همینه که نمیتونه ببخشه میبینی خودت باعث عذاب الان خودتی تو هنوز هم به فکر انتقام از این و اونی دلت سیاهه خیلی سیاه، 

ازم نخواه که ببخشمت چون خیلی سخته بهت مدیون نیستم ولی تو مدیونم شدی مدیون خودم،اشکام،دلم که همه رو نابود کردی نگاه نکن میام شلوغ بازی در میارم اینا همش ظاهری چون نمیخوام بقیه بخاطر من ناراحت بشن همین که بخاطرت دروغ گفتم واسه هفت پشتم بسه فقط اینو میگم خیلی نامردی همین...   

 

گلویم توسط بره ای دریده شد که... عمری گرگها... تمام بدنم را بخاطر محافظت از او... زخمی کرده بودند...

مات شدم از رفتنت ! هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود این وسط فقط یک دل بود که دیگر نیست!