ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

وقتی

 

 وقتی کسی را عاشق خودت میکنی . . .

در برابـــرش مسئولـــی . . .

در برابـــر اشکهایش . . .

شکستن غرورش . . . .

لــحظه های شکستن در تنهایی . . . .

و اگر یـــادت بـــرود ! !

در جایـــی دیگر سرنوشــــت به یادت خواهـــد آورد . . . !!!
  

حرف دلی از من دلشکسته

خسته ام خیلی خسته... .  

روحم خسته اس از این همه دروغی که شنیده از این همه بی وفایی که دیده... .  

دلم میخواد داد بزنم گریه کنم ولی مثل همیشه حرفام رو با سکوت داد میزنم و اشکم مثل همیشه خشکیده یعنی دیگه اشکی نمونده... .  

دیگه تو این دنیا کسی رو نمیبینم که لایق دوست داشتن باشه، لایق این باشه که بخوام دلم رو بهش ببخشم... .  

هرچند دیگه دلی برام نمونده واقعا هم نمونده، خالی از هر حسی شدم حتی حس تنفر به یه جوری بی تفاوتی رسیدم همین دیگه چیزی نیست که بخوام بهش فک کنم... .  

ولی این حس خالی بودن این حرفایی که تو دلم مونده و پشت سکوتم پنهون شده داره اذیتم میکنه... .  

هرروزم شده سردرد و درد قلبی که شکسته و زخمی شده و خیانت دیده، دلم تنهایی میخواد و دریا، دریایی که با نگاه کردن بهش و غرق شدن تو ابی بی انتهاش ارامشم رو دوباره پیدا کنم، دلم شادی میخواد و زندگی ولی... .  

نمیدونم چرا و به چه قیمتی حاضر شدم باز دلم رو ببخشم که باز هم شکسته تحویل بگیرم ولی خوب میدونم حکمتی تو کار خدا بوده میدونم خدا بی دلیل کاری رو نمیکنه شاید هم میخواسته منو باز امتحان کنه و من گردن شکسته از این امتحان سربلند بیرون نیومدم... .  

خداجونم میدونم خیلی اشتباه کردم تو زندگیم میدونم خیلی اوقات تو رو از خودم ناراحت کردم ولی تو اونقدر بزرگی و بخشنده که میدونم بازهم منو میبخشی ولی این بار قول میدم قسم میخورم قسمی که میدونی وقتی از زبون در بیاد تا پای جونمم پاش میمونم... .  

خداجونم قسم میخورم به ابروی فاطمه زهرا که بارها بخاطر این قسم از اتفاقاتی که میخواست برام بیفته نجاتم دادی، قسم میخورم که دیگه نزارم دلم بازیچه کسی بشه و از تو دور بشم هرچند این مدت خیلی بهت نزدیک شدم ولی دیگه نمیزارم کسی بین من و تو فاصله ای ایجاد کنه... .  

خدا جونم کمکم کن و دستم رو بگیر که باز هم بلند شم، نذار دشمن شاد بشم... .  

خداجونم تو تنها کسی هستی که میدونی من وقتی کاری رو بخوام انجام میدم چیزی رو بخوام بهش میرسم از این به بعد تلاش میکنم برا بدست اوردن اون چیزی که میدونم لایقش هستم میخوام با این کارم داداشم و بابا و مامانم رو شاد کنم میخوام بشم باعث افتخارشون نا مایه سرشکستگی و ناامیدی شون.  

خدا جونم بهت مثل همیشه نیاز دارم حضورت رو مثل همیشه کنار خودم حس میکنم نذار این حسم از بین بره کمکم کن این حس بیشتر بشه محتاجتم خدا کمکم کن.  

خدایــــــــــــــــــــــــــــا کمکم کن

عشق و نفرت

نمیدونم چی بگم... .  

دلم گرفته، دلم شکسته از دست کسی که فکرش رو نمیکردم اخه من چیکار کرده بودم باهات که اینجوری ازم انتقام گرفتی تو که از همه چی زندگی من خبر داشتی چرا باهام این کار رو کردی من که بهت دروغی نگفته بودم... .  

دل مهربونم شده پراز نفرت از تو هیشکی باورش نمیشه من ازت متنفر شده باشم بخصوص 2 نفر که هردوتاشون حال بد منو به چشم خودشون دیدن، حق هم دارن ولی خوب به قول یکیشون فاصله عشق و نفرت اندازه یه تار مو میشه...  

خودت این فاصله رو برداشتی خودت کاری کردی ازت متنفر بشم... .  

برام سخته دلم پر از نفرت باشه ولی نمیتونم کارت رو فراموش کنم واسه همین واگذار کردم به خدا ازش خواستم خودش نجاتم بده خودش منو از این نفرت خلاص کنه و جواب کارت رو بده... .  

دوست ندارم تو دلم کینه راه پیدا کنه ... .  

بالاخره این روزها هم میگذره برام ولی بدون که خدا نمیگذره ازت بخاطر قطره قطره اشک من بخاطر دل شکسته من ... .  

این اخرین پست من راجع به تو تو این وبلاگه چون دوست ندارم محیط اینجا رو از یاد کسی پر کنم که ازش متنفرم .   

ازت متنفرم

میخواستم ازت انتقام بگیرم قدرتش رو هم دارم ولی گذشتم و واگذار کردم بخدا... .  

گفته بودم فاصله عشق و نفرت خیلی کمه ازت متنفرم... .  

متنفرم بخاطر دروغهایی که گفتی متنفرم که با دلم بازی کردی... میگی من التماست کردم و دلت به رحم اومد ولی یادت نیست هروقت من کوتاه می اومدم و میگفتم باشه از زندگیت میرم بیرون این تو بودی که میگفتی نه، پس ببین چقده مغروری که حتی نمیخوایی باور کنی، برام مهم نیستی چون دیگه برات ارزش قائل نیستم حتی به عنوان یه دوست هم نمیتونم برات ارزش قائل باشم... .  

بدجوری دلم رو شکستی خودت هم خوب میدونی چی میگم و بخاطر چی این حرف رو میزنم ولی نمیخوایی باور کنی... .  

ولی خوب دیگه باورت برام مهم نیست هرچی دوست داری فک کن هرچی میخوایی راجع به من دروغ بگو به عشق جدیدت ولی بدون چوب خدا صدا نداره، نمیتونم ببخشمت و حلالت کنم چون بد کردی بهم خیلی هم بد کردی واسه همین جای اینکه خودم بخوام ازت انتقام بگیرم واگذارت کردم به خدا و دیگه هم کاری به کارت ندارم و نمیخوام حتی راجع به تو فکر هم کنم،خدا رو شکر میکنم که حداقل مدیونت نیستم و این تویی که مدیون منی و این دین تا اخر عمرت به گردنت باقی میمونه و حواله کردم به خدا که خود خدا جوابت رو بده...  

اگه سامان با روح و روانم بازی کرد و خیلی داغون شدم ولی با همه غروری که داشت چون میدونست مقصر خودشه زنگ زد و معذرت خواهی کرد و حلالیت طلبید اعتراف کرد که مقصر خودش بود حداقل جرأت این کار رو داشت...  

منم جرأت این رو دارم که اعتراف کنم عشق و دوست داشتن تو یه حماقت بود از طرف من هرچند خوشحالم که تبدیل به تنفر شده دیگه نه وجود خودت و نه عشقت برام هیچ ارزشی نداره... .  

دیگه دوست ندارم ردی از تو توی زندگیم باشه واسه همین با همه خاطراتت بای دادم واسه همیشه... .  

کسی که به من دروغ بگه و خیانت کنه بهم جایی تو زندگیم براش وجود نداره.  

بخاطر تو به یکی از بهترین دوستام دروغ گفتم و یکی دیگه از بهترین دوستام رو از خودم رنجوندم، اونقدر هم خوب و مهربون بودن و هستن که منو بخشیدن ولی دیگه حاضر نیستم بخاطر کسی اون دو نفر رو از خودم برنجونم چون واقعا برام مهم و با ارزش هستن و عزیزترین دوستام هستن.  

ازت متنفرم همین...  

 متـنـفــــــــــــــــــــــرم

روزی

روزی می رسَد که در خیال خود جای خالی مرا حِس کُنی در دلَت با بغض بگُویی " کاش اینجا بود "  

 


دلم گرفته

خدایا دلـم گرفته

بیا بریم کمی دور از این مردم قدم بزنیم

بغض از من.. بارون از تو

گفتن از من.. گوش دادن از تو..

دعا از من.. اجابت از تـو

باشه؟!

بریم شاید کمی دلم واشه

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ

ﻓﮑﺮﯼ ﮐﻦ ﺍﺷﮏ ﻣﺎ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺘﺖ...!!