ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمانهای پر از پولک
آن شاخساران پراز گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن بام های بادبادک های بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه
در اتاق گرم...
فردا...
گرمای کرسی خواب آور بود
من تند و بی پروا
دور از نگاه مادرم،خط های باطل را
از مشق های کهنه خود پاک می کردم
چون برف می بارید
در باغچه می گشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشک های مرده ام راخاک می کردم
هردم به بیرون خیره می گشتم
پاکیزه برفی چون کرکی نرم
آرام می بارید
بر نردبام کهنه چوبی
بر رشته سست طناب رخت
بر گیسوان کاجهای پیر
و فکر می کردم به فردا،آه