ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

دل دریایی

دلت دریا باشه
میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”
وقتی یه سنگو تودریا میندازی
فقط برای چند ثانیه اونو متلاطم میکنه
وبرای همیشه محو میشه
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره
... وسعی می کنم مثل دریا باشم
فراموش کنم سنگ و که به دلم زدن
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم
 

 

تو را دوست میدارم...

تـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چــــــــــــــ­ـرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . . !
چه فــــــــــــــ­ـرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــ­اور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى
و من بــایـد فـرامـــــــــو­ش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم
 

 

تولدم مبارک

 

  

تولد تولد تولدم مبارک 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت

قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت

فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . . 

 

 

 

 

امروز خیلی خوشحالم خداجونم این خوشحالی رو ازم نگیر

امروز تولدم بود

سلام سلام  

امروز خیلی خوب بود از دیشب تاحالا همه واسم پیام تبریک فرستادن... اول از همه که داداش میلاد تبریک گفته بود... بعدش دخترخواهرم،نویدجان، دوستم که البته اول من تولدش رو تبریک گفتم اونم جوابمو داد هی روزگار چی شد که دوستی ما به این زودی تموم شد بیخیال امروز روز خوبی بود نمیخوام با یادآوری این چیزا خودمو ناراحت کنم.بعد از دوستم داداش گلم و خانمش بعدش باباجونم که دلم واسش یه ریزه شده بعدش هم آجی گلم و  داداش دردونه عزیزم که دلمم براش یه ریزه شده یعنی پیامهای این دوتا رو صبح دیدم بعدش مامان گلم و اون یکی زن داداشم، دوست گلم دابه جونم آجی بزرگه و زن داداش دردونه و پسرخواهر گلم و در آخر هم ساراجون و سپیده جان و فرزاد هم از دوستای گلی هستن که بهم تبریک گفتن که از همه ممنونم. تازه هامین جونم تولدمو تبریک گفت نداجون هم همینطور امسال یادش نرفت چه حس خوبیه وقتی بفهمی واسه خیلیها مهمی و به یادت هستن اینا واسه من از هرکادویی مهمتره واقعا خوشحالم که به یادم بودن... امیدوارم همه شون خوب و شادباشن

انتهای نگاه

-------------------------------------------------------------------

در انـتـهـایِ نـگـاهـت

کُـلـبـه ای خـواهـم سـاخـت بـرایِ خـویـش . . .

تـا مـبـادا در لـحـظـاتِ تـنـهـایــی ات بـا خـود بـگـویـی :

[ از دل بـرود هـر آنـکـه از دیـده رود ]

-------------------------------------------------------------------  

 

بیمارستان

حالا میخوام از یه اتفاق که دیشب برا منو دوستام افتاده تعریف کنم :

ما دیشب رفتیم بیمارستان یعنی این دوستام رفتن بیرون خرید یهو یکیشون زنگ زد بیا بریم دکی که نینا حالش بد شده هیچی منم دفترچه خودمو بردم (آخه دفترچه نینا اعتبار نداشت) و رفتیم دکی حالا کجا رفتیم، رفتیم بیمارستانی که مال .... حالا چی همه پرسنلش خنگ تشریف داشتن ما هم که خدای مسخره بازی کاری کردیم که همه مریضا میخندیدن آقا این منشیه حالیش نبود اسم دکی شیفت شب رو اشتباه واسه ویزیت مینویسه این دکی هم گیر میده که بگو درستش کنن وای یه اوضاعی بود اونجا واسه خیلی ها این اشتباه رو تکرار کرده بود... منم عصبانی بهشون گفتم چقده بی سواد تشریف دارین بعدش که رفتم داروها رو نشون دکی بدم ازش پرسیدم منشی هاتون چه مدرکی دارن چرا اینقده بیسوادن این دکی از اونجا که دید ماخیلی نمکدونیم گفت 5ابتدایی منم از رو نرفتم گفتم بابا ای ول به پارتی کاش ما هم پارتی داشتیم و یه کار اینجوری برا ماهم پیدا میشد. خلاصه هیچی ما هنوز درگیر این فیش ویزیت بودیم وقتی درستش کردن بردم دادم دکی جون بهش گفتم حالا مدرکشون سیکل شده وای دکیه از خنده روده بر شده بود... حالا من درگیر کارای نینا بود که دیدم به به ساتی هم آوردن همون بیمارستان حالا یکی ما رو بگیره هیچی دیگه دیدیم ساتی نشسته و فکر میکنه کسی پیش دکی هستش نمیره داخل منم پررو رفتم کمکش کردم بردم داخل پیش دکی میگه این یکی دیگه چشه گفتم اینم مثل اونه یکی سردرد و سرگیجه داره خلاصه دکیه حسابی خندید از ما و کارامون حالا بماند که چقده تیکه انداختیم به بقیه خداییش ما نفهمیدم مریض بردیم یا رفته بودیم ملت رو بخندونیم... در هر صورت خدا واسه کسی نخواد که سر و کارش بیفته با دکی ها.