ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

روز مادر بهترین فرشته زمینی

مادر تو تمام شادی هایت را به من بخشیدی و غمهایت را در خود فرو ریخته ای، تا نفس دارم و بعد از مرگ نیز روحم فراموشت نخواهد کرد. ای خدای بزرگ! به من توانائی بده هرگز از پله های غرور بالا نروم و لحظات شادم را در کنارش باشم. کمک کن قلب رئوف و قشنگ این فرشته زمینی ات را هرگز نلرزانم و آسمان آرزوهایش را خراب نکنم. روزت مبارک  

روز فرشته های روی زمین مبارک

وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.  

تقدیم به تمام مادران دنیا  

خوشحالی

سلام  

امروز هم ناراحتم هم خوشحال چون امروز میرم خونه خوشحالم ولی چون امتحان میان ترم آمارم رو بد دادم ناراحتم.یه چیزه دیگه که باعث خوشحالیم شده اینه که مشکلم حل شد البته با کمک داداش سلمانم.الهی فداش بشم خیلی ناراحت شد میدونم از این به بعد همیشه نگرانه و استرس داره که تو شهر غریب برام اتفاقی نیفته ولی خوب مجبور شدم بهش بگم.ولی از اینکه الان دیگه ترسی ندارم و میدونم که یکی هست که نگرانمه و تکیه گاهم خوشحالم امیدوارم که از این به بعد اتفاقی نیفته که اون بترسه یا نگرانم بشه. شما هم برام دعا کنین.  

همتون رو دوست دارم و از اینکه همیشه به وبلاگم سر میزنین خوشحالم. 

مرسی دوستای گلم. 

جمعه

سلام 

بازهم یه جمعه دیگه اومد وای چقدر این جمعه ها دلگیره.الان دلم میخواد برم یه جایی و فقط داد بزنم تا خالی بشم دلم میخواد گریه کنم.دلم گرفته از این روزها که همین جوری میان و میرن و من هنوز اونجوری که باید خوب نشدم و نتونستم خودمو تغییر بدم. 

برام دعا کنین. 

التماس دعا. 

عاشق باران

روح بیمار طبیعت را - می فهمی  

 در دیار خشک 


در میان سایه های تیره - در زنجیر
 

مرگ را می بینی
 

گاه بی تابی
 

گاه می خندی ...

عاشق باران که باشی 


در اضطراب شب - به دنبال آغوش امنی می گردی 


تا تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش
 

تا فراموش کنی

عاشق باران که باشی 


منتظر می مانی
 

بر نگاه بی کلام پنجره - چشم می دوزی
 

شعر می خوانی

دل تنگی

اگر نهال های جنگل  

بدانند ، 

روزی تن هاشان
 

دسته ای در دستان
 

تبر یه دوشان
 

خواهد شد
 

 مثل من ،


شاید ، هرگز 


دل تنگ باران
 

نشوند .