ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

طوفان زده

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم   


صید افتاده به خونم 


تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم 


بی من از کوچه گذر کردی و رفتی 


بی من از شهر سفر کردی و رفتی 


قطره ای اشک دخشید به چشمان سیاهم 


تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم 


تو ندیدی 


نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی 


چون در خانه ببستم 


دگر از پای نشستم 


گوئیا زلزله آمد 


گوئیا خانه فرو ریخت سر من 


بی تو من در همه ی شهر غریبم 


بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی 


بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی 


تو همه بود و نبودی 


تو همه شعر و سرودی 


چه گریزی ز بر من 


که زکویت نگریزم 


گر بمیرم ز غم دل 


با تو هرگز نستیزم 


من و یک لحظه جدایی 


نتوانم نتوانم 


بی تو من زنده نمانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد