آه مگذار
دستان من آن
اعتمادی که به دستان تو دارد
به فراموشیها بسپارد.
آه مگذار
که مرغان سپید دستت،
دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
من چه میگویم ، آه ..
با تو اکنون چه فراموشیها ،
با من اکنون چه نشستنها ، خاموشیهاست
تو مپندار
که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزند...