ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

دلم مال خداست

 

دلم را سپردم به بنگاه دنیا، و هی آگهی دادم اینجا و آنجا، و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد؛ دلم قفل بود،کسی قفل قلب مرا وا نکرد. یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است. یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است. یکی گفت: چرا نور اینجا کم است و آن دیگری گفت: و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری ؟ و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد