ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

تنهایی 2

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری؟

خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا میمونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست؟میدونی؟

خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من میخوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن

من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده موندن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره

خدا جون میخوام بمیرم تا بشم راحته راحت

اما عمر اون زیاد شه... حتی واسه ی یه ساعت

نظرات 3 + ارسال نظر
علی جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 03:32

baba inghad harf az marg nazan :(

سلام
مرسی که به وبلاگم سر زدی
ولی وقتی یه دلی پر از غم باشه نمی تونه از شادی حرفی بزنه

باشماق جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 10:25 http://bashmagh.blogsky.com

خیلی مطمئن نباش با مردن راحت می شی
آخه اون چیز ای که از زندگی تعد از مرگ میگن خیلی حساب کتاب داره

سلام
حرف شما درسته ولی زندگی تو دنیای پر از دروغ و ریا برای من مفهومی نداره وقتی جواب دوست داشتن یه دل شکسته باشه همون بهتر که نباشیم

افسانه شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 14:32 http://gtale.blogsky.com

شعر قشنگی بود
ولی به نظرت با مردن آدم راحت میشه ؟فکر نکنم

مرسی عزیز
گاهی اوقات مرگ بهترین راه برای آرامشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد