ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

امید تازه

بر لبانم غنچه لبخند پژمرده است  

 نغمه ام دلگیر و افسرده است
 

 نه سرودی؛ نه سروری
 

نه هماوازی نه شوری
 

زندگی گویی ز دنیا رخت بر بسته است.
 

 

یا که خاک مرده روی شهر پاشیده است.
 

 

این چه آیینی؟ چه قانونی؟ چه تدبیری است؟
 

 

من از این آرامش سنگین و صامت عاصیم دیگر
 

 

من از این آهنگ یکسان و مکرر عاصیم دیگر
 

 

من سرودی تازه می خواهم
 

 

جنبشی؛ شوری؛ نشاطی، نغمه ای، فریادهایی تازه می جویم
 

 

من به هر آیین و مسلک کو، کسی را از تلاشش باز دارد یاغیم  

 

 

دیگر
 

 

من تو را در سینه امید دیرینسال خواهم کشت
 

 

من امید تازه می خواهم  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد