ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

خداچراعاشق شدم من

خدا چرا عاشق شدم من

 دیگه از دست این دل

یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه

شدم قربونی غم

اسیر روزگارم

دوتا چشمای نازش

می شینه تو کتابم

شبا وقتی میخوابم

میبینمش تو خوابم

واسش نامه نوشتم

قشنگ وعاشقونه

نوشتم بادوچشماش

منو کرده دیوونه

خدا چرا عاشق شدم من

دیگه از دست این دل


یه شب آروم ندارم

وای چرا تو این زمونه

شدم قربونی غم

اسیر روزگارم

رو پله های سنگی

میشینم مات و بیدار

چشام رو تور ابراست

سرم رو سنگ دیوار

برات آواز میخونه

لبای سرد و بستم

میاد خورشید بازم من

هنوز اونجا نشستم...

نظرات 1 + ارسال نظر
افسانه چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 18:34 http://gtale.blogsky.com/

سلام زهرا جان

بسیار زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد