ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

تسلیم

خدایا دیگه خسته شدم دیگه هیچی نمیگم دیگه ازت چیزی نمیخوام هرچی ازت خواستم به در بسته خوردم میخواستی تسلیم بشم که شدم میخواستی به تو پناه بیارم که خیلی وقته پناه آوردم خدایا خداجونم میبینی که چقدر بی پناه و بیچاره شدم.پس چرا جوابمو نمیدی خداجونم دارم باهات حرف میزنم چرا جوابمو نمیدی.تنهام نذار بدون تو دیگه میمیرم اگه تو هم پناهم ندی من دیگه چیزی ازم نمیمونه. دیگه نمیخوام به کسی رو بزنم دلم واسه خودم میسوزه.هیشکی حرفمو باور نکرد حتی اونی که میتونست با یه نمره بهم کمک کنه و نکرد فقط یک نمره. خیلی جالبه این دنیا چقدر بیرحمه. منم از این دنیا بیرحمی رو یادگرفتم از این به بعد منم میشم همونی که بقیه هستن همین چون همه اونا رو بیشتر دوست دارن.این چیزیه که من از آدمای این دنیا دیدم از قدیم هم گفتن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد