ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

وجود تو

 

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم 

 
آخ .. تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم

میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم

خداحافظی

برای رسیدن به تو 

 

پا پیش گذاشتم 


خودم را قسمت کردم 


تو را سهم تمام رویاهایم کردم
 

انصاف نبود 


تو که میدانستی با چه اشتیاقی
 

خودم را قسمت میکنم
  

پس چرا 


زودتر از تکه تکه شدنم 


جوابم نکردی 


برای خداحافظی 


خیلی دیر بود 


خیلی دیر ....

آدمها

آدم هـا می آینـد  

زنـدگی می کننـد 


می میـرنـد و می رونـد ... 


امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
 

آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه 


آدمی می رود امــا نـمی میـرد! 


مـی مـــانــد 


و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
 

چنـان تـه نـشیـن می شـود 


کـه تـــو می میـری 


در حالـی کـه زنــده ای ...

آغوش

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد  


 

و بوسیدنت موکول شده 



به تمامی روزهای نیامده..



حالا که هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاک کردی

مبادا غرق شوم در رویایت

باید اسمم را

در کتاب گینس ثبت کنم

تا همه بدانند

- یک نفر

با سنگین ترین بار دلتنگی

روی شانه هایش -

تو را دوست میداشت

باران

  

باز باران بارید 

خیس شد خاطره ها  


مرحبا بر دل ابری هوا

هر کجا هستی باش 

آسمانت آبی و تمام دلت از غصه دنیا خالی...

راز شب

تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم  

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگرددکه تو

یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم