ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

دعوت

دعوتت می کنم امشب به نبودنم به یادم  

تو به من دنیا رو دادی من بهت خاطره دادم  

دعوتت می کنم امشب به دلی که بی تو سرده  

به دلی که پاره پاره است به دلی که توبه کرده  

دعوتت می کنم امشب به یه قطره اشک و هق هق  

پر پر حادثه با تو سهم من بغض دقایق  

دعوتم کن که بسوزم توی شک دل بریدن  

ای خدا کی بود که برگشت سایه ی تو یا دل من  

فرزاد حسنی

از همه جا

امروز بابا اینا رفتن مسافرت البته یه مسافرت کوچولو و دو روزه ولی من بخاطر کارام نتونستم برم خیلی ناراحتم که نرفتم. الانم باباجونم زنگ زد آخه هر وقت میره جایی اگه من تنها تو خونه باشم همش نگرانه و آروم نداره البته این بار داداشم هست ولی خوب بازهم نگرانه. بازم عصر شده نمیدونم چرا من همیشه عصرهای پنج شنبه و جمعه خیلی دلم میگیره. درست مثل الان بدجوری دلم گرفته. دلتنگم ولی نمیدونم دل تنگ چی یا کی... دوست دارم گریه کنم ولی اشکامم دیگه منو یاری نمیکنن دیگه اشکی نمونده که بخوام بریزم .... خداجون کمکم کن که این دو روز بخیر بگذره و اتفاق خاصی نیفته دلم نمیخواد به روزهای قبل برگردم .... حس میکنم دلتنگی امروزم بخاطر مرور خاطرات گذشته است... اشتباه از خودم بود نباید دیروز میرفتم چت روم که این اتفاق برام بیفته... دیگه بخودم قول دادم هیچ وقت نرم وقتی نتیجه اش ناراحتی خودمه چرا این کارو کنم واسه همین اینجا میگم خداحافظ چت روم های مجازی. از این به بعد فقط با ایمیل شخصی میام و با اونایی که ارزشش رو دارن حرف میزنم... و بعدش هم اینجا و دوستهای گلی که اینجا پیدا کردم همین.  

خداجونم کمکم کن از پسش بربیام چون میگن ترک عادت موجب مرضه.... 

خدای مهربونم شکر و بازهم بیشتر از قبل میگم دوستت دارممممممممم

وبلاگ

امروز نشستم و وبلاگمو درست کردم یه سری تغییرات اعمال کردم امیدوارم خوشتون بیاد. تصمیم گرفتم از این به بعد هر ماه با یه قالب جدید بیام البته اگه درسهام بهم اجازه این کار رو بدن . 

بازم گوشه ای از قدرت خدا رو دیدم

امشب یکم دلم گرفته بود اومدم به وبلاگم سر بزنم از دست یه نفر ناراحت شدم نمی دونم چرا بعضی از آدمها نمی تونن درست حرف بزنن نمیتونن جلو زبونشون رو بگیرن یا حداقل فکر کنن بعد حرف بزنن. واقعا تاسف آوره. الان که فکرش رو میکنم میبینم کسی اونقدر ارزشش رو نداره که من بخاطر حرفاش دلگیر بشم بالاخره هرکسی یه طرز فکری داره واسه همین برام عادی شده آدمها و نظراتشون راستش بیشتر بخاطر مرور خاطرات تلخ گذشته یکم بهم ریختم اون آدم فکر نمی کرد ممکنه این حرفاش و سوالاتش منو اذیت کنه.... بیخیال من که دیگه عادت کردم راستش دیگه برام عادی شده که همه ازم میپرسن چی شده چه اتفاقی برات افتاده که این همه تلخی.... ولی هیشکی نمیدونه این تلخی چی رو از من گرفته ولی خوشحالم که بعد از این همه تلخی به چیزی رسیدم که اگه همون اول فراموشش نمیکردم این همه اتفاق نمی افتاد ولی خوب تجربه واسه ما آدمها لازمه منم مثل بقیه ولی الان همین که خدا و عشق به خدا تو وجودم هست راضیم راستش هرچی فکر میکنم اتفاقی بهتر از این نیست که یکی وجود خدا رو همیشه و همه جا حس کنه و اونقدر به اون نزدیک باشه. الان از اون ناراحتی خبری نیست یعنی همونقدر که زود اومد زود هم رفت .......... .  

خدایا بازهم شکر که دوباره دچار اشتباه نشدم و اینو بازهم مدیون تو هستم. 

خدایا هزار هزار بار شکر... 

خدای خوبم دوستت دارم

دل دریایی میخوام

دلم واسه دریا تنگ شده .کاش الان کنار دریا بودم . الان که این شعر استاد مشیری رو خوندم واقعا دل تنگ دریا و عظمتش شدم خیلی دلم میخواست میتونستم برم کنار دریا. آخه هر وقت دریا رو میبینم توش غرق میشم توی موجهاش توی آبی بیکرانش که هرچقدر نگاه میکنی فقط آبی رو میبینی و به آرامش میرسی یعنی برای من که اینطوریه.البته من دریای جنوب رو بیشتر از شمال دوست دارم. دلم میخواد روزی برسه که دلم دریایی بشه جوری که همه غم و غصه ها توش غرق بشه چیزی ازشون نمونه مثل دریا که اگه چیزی توش غرق بشه دیگه پیدا نشه. 

خداجونم کمکم کن دلم مثل دریا آبی بشه و برعکس دریا هیچ وقت طوفانی نشه همیشه آرامش داشته باشه. 

خدایا...خدای مهربونم واسه همه چیزهایی که بهم دادی شکر...  

دریا

به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست. 

           چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست.  

                          در این ساحل، - که من افتادم، خاموش -  

                                    غمم دریا،  

                                              دلم تنهاست!  

وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست!  

          خروش موج، با من می کند نجوا:  

                  که: « هرکس دل به دریا زد،  

                           رهایی یافت...!  

                                 هرکس دل به دریا زد،  

                                                  رهایی یافت...! » 

مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست  

         زپا این بند خونین برکنم نیست!  

               امید آن که جانِ خسته ام را  

                           به آن نادیده ساحل افکنم نیست!  

فریدون مشیری