ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

هنوز

هنوز هم کلافه ام نمیدونم چرا این حالم درست نمیشه

دیشب باز تا دیر وقت بیدار بودم نمیتونستم بخوابم از بس کلافه بودم، خوابم می اومد ولی خوابم نمیبرد

دیگه خسته شدم از این کلافگی

چی میشد به ارامش میرسیدم

هر شب اونقده فک میکنم که دیگه سرم میترکه از درد ولی هیچ فایده ای نداره جز سردردهای شدید و کلافگی

باز هم عصبی شدم نمیدونم چرا ولی دلم میخواد داد بزنم اما جز سکوت هیچی ندارم

این روزها خیلی بد میگذره، خیـــلی بد

کاش فقط زودتر بگذره و تموم بشه

برام دعا کنین

کلافگی

نمیدونم باز چرا اینقده کلافه شدم  ظهر هرکاری کردم نتونستم یه ساعت استراحت کنم   

اعصابم باز بهم ریخت هیچی دیگه بلند  شدم اومدم ویندوز لپ تابمو عوض کردم بعدش هم که داداشم و خانمش اومدن خونه یه خورده پیش اونا نشستم حوصلم سر رفت اومدم بقیه نرم افزارهایی که میخواستم رو نصب کردم و نشستم پای سیستم   

ولی هنوز هم کلافه ام اصلا بهتر نشدم  هرکاری میکنم حواسم پرت بشه نمیتونم   

صبح که از خواب بیدار شدم بعد از صبحونه نشستم یه خورده ریاضی کار کردم ولی هیچی نفهمیدم ازش  باید هرچه زودتر شروع کنم برا کنکور بخونم ولی اصلا حس و حالش رو ندارم  میدونم اگه قبول نشم باز عقب میفتم   

ای خدا چرا باز همه چی بهم ریخته  چرا هرکاری میکنم درست نمیشه   

نه حوصله خودمو دارم نه بقیه رو نه زندگی رو کلا اعصاب ندار شدم  میدونم اخلاقم بد شده دوباره ولی واقعا دست خودم نیست  نه اینکه فک کنین حرفی میزنم یا دعوا میکنم ها نه تنها کاری که میکنم سکوتِ   

حتی حال اینکه حرف بزنم هم ندارم   

واقعا این روزها مزخرف دارن میگذرن برام   

خدا کنه هرچه زودتر این روزهای خسته کننده هم تموم بشه    

خدا جونم کمکم کن ....  

تنهام نذار ...  

دیگه خسته شدم از این روزهای تکراری ...  

دلم ارامش میخواد از جنس دریا مثل اون وقتایی که دریا ارومه نه وقتی که طوفانیه

دلم گرفته

این شبها مرهم دردم شده گریه صبح که از خواب بیدار میشم از دیدن چشمام و قیافه ام وحشت میکنم

از بس گریه کردم دیگه چشمام نا ندارن خیلی خسته ام سرم درد میکنه تنم خسته اس دلم ارامش میخواد ارامشی از جنس دریا از جنس خدا دلم میخواد جوری اروم بشم که دیگه هیچی نتونه ازارم بده ولی نمیشه تا یه مدت به ارامش میرسم دوباره شروع میشه دوباره یه اتفاق یه تلنگر یا یه خاطره نابودم میکنه کاش میشد گذشته رو فراموش کرد کاش میشد راحت زندگی کرد...

دلم خیلی گرفته مثل وقتی که دریا طوفانیه مثل وقتی هوا ابریه راستی چقده دلم هوای بارون کرده کاش بارون می اومد شاید غم های منم میشست و با خودش می برد شاید اینجوری یکم ارامش پیدا میکردم

اونقده این چند روز به مشکلاتی که برام پیش اومده فکر کردم که دیگه مغزم هنگ کرده نمیدونم چی به چیه

کاش کسی رو در کنار خودم داشتم که اینجور مواقع سرمو میزاشتم رو شونه هاش و گریه میکردم و اون با بودنش با حرف زدنش دل پریشونم رو اروم میکرد

ولی دیگه نمیتونم به کسی هم اعتماد داشته باشم یعنی دلم نمیخواد کسی بیاد تو زندگیم که باز هم نابودم کنه دیگه این نابودی رو نمیخوام چیزی از من و احساسم نمونده که بخوام به کسی هدیه اش کنم همه رو یه نامرد نابود کرد همه رو از بین برد

نمیدونم چی میگم یا چی میشنوم ولی دلم تنهایی میخواد دلم میخواد تنها برم جایی که هیشکی نباشه فقط خودم باشم و خدا و خدا و خدا...

اونقده داد بزنم اونقده گریه کنم که دیگه صدایی از گلوم در نیاد

دلم، روحم،احساسم بدجوری درهم شکسته فقط خدا میدونه چی تو دلم میگذره

نمیدونم چرا با این همه اتفاقاتی که برام افتاده هنوز هم نمیتونم خودخواه باشم هنوز هم نمیتونم دل کسی رو بشکنم واقعا اونایی که دل میشکنن چیکار میکنن که حتی عذاب وجدان هم ندارن من که اگه با یکی بد حرف زدم دلم میگیره و ناراحت میشم

ای خدا کاش مهربون نبودم کاش منم خودخواه بودم کاش مثل بقیه بودم خداجونم چرا هیچ حسی تو وجودم زنده نمیشه چرا وقتی میخوام بخندم اشکام سرازیر میشه وقتی میخوام گریه کنم میخندم چرا... چرا.... چرا...

پر از فریادم ولی خالی از هرچیزی

این روزها تنها چیزی رو که خوب یاد گرفتم سکوتِ و سکوت

مثل همیشه فقط سکوت میکنم در صورتی که باید داد بزنم ولی سکوت تنها کاریه که میتونم انجام بدم

خدا جونم به فریادِ دل پر دردم برس


مثل همیشه

باز هم مثل همیشه اونی که باید درک کنه منم...

دیروز تا حالا خیلی اعصابم بهم ریخته... حس میکنم خیلی تنهام خیــــــلی تنها...

دلمم گرفته خیلی زیاد...

کاش میتونستم برم یه جا که کسی نباشه تنهای تنها باشم ....

یه جا که بتونم راحت داد بزنم ، گریه کنم بدون اینکه کسی بهم بگه چرا ...

دلم میخواد ضجه بزنم اونقدر که دیگه صدام در نیاد... فقط خالی بشم از این همه درد از این همه رنج ... هرچند میدونم اگه اینجوری هم باشه موقتیه و این درد تمومی نداره

دیگه نمیدونم چیکار کنم خسته ام خیلی خسته جسمم نه ها روحم خسته شده از این همه دردی که تحمل میکنه

چقد بده دلت پر درد باشه ولی نتونی خودت رو اروم کنی نتونی حتی خودت مرهم دردت باشی

این روزها خیلی دلگیره

راستی چرا پاییز دلگیره همیشه چرا اینقده ادم دلش میخواد فقط گریه کنه این شبها فقط اشکامه که ارومم میکنه اونقده گریه میکنم تا اینکه از سر درد و چشم درد خوابم ببره

خدایا خدا جونم خودت کمکم کن


روزهای سخت

روزهای سخت... 

بارون صدای احساســه
نم نم بارون چشاتو میشناسه
تورو از دست دادم
تو یه لحظه آدم دنیاشو می بازه..
تلخه سکوته این خونه
ۀخه غیر از خدا کی می دونه
تو دلم آتیشه
با تو بهتر میشه حال ِ این دیوونه..


این روزا سختن از اونی که باور کنی
مگه میشه با یه خاطـره سر کنی
تو میدونی من چیزی نگم بهتره
تو دنیا کی از ما عاشق تره..
یه جوری هق هق زدم صدام زخمیه
این اون دردی که نمیفهمیه
یه دفعه پرپر شد همه پروازمون
گرفتست چقدر دل آسمون..

♫♫♫

من دلخورم تو ام هستی
ولی باز این غرورو نشکستی
چی شده بی خوابی
تو که راحت رو من چشماتو می بستی
درگیره درد مجنونم
مردم میگن که دیوونم
مگه تنه تنها
میری زیره بارون که من پریشونم..

این روزا سختن از اونی که باور کنی
مگه میشه با یه خاطـره سر کنی
تو میدونی من چیزی نگم بهتره
تو دنیا کی از ما عاشق تره..
یه جوری هق هق زدم صدام زخمیه
این اون دردی که نمیفهمیه
یه دفعه پرپر شد همه پروازمون
گرفتست چقدر دل آسمون..

^ مرتضــــی پــاشــایــی ^

یه درد

اومدم فقط واسه یه چیزی اومدم بنویستم از درد از رنج خیلی سخت بوده این مدت برام  خیلی بد گذشت بهم ولی گذشت  

دیشب یه چیز جدید فهمیدم این بار راجع به کسی که خیلی واسش ارزش قائلم و مثل برادرم میمونه  از درداش از غصه هاش فهمیدم واسه همین از وقتی فهمیدم تا وقتی که پای سیستم بودم و بعدش رفتم خوابیدم همینجور گریه میکردم  

اشکام امونم نمیدادن  دیروز قرار بود دوباره از دوستام تو نت خداحافظی کنم ولی موندم چون باید باهاش حرف میزدم و میرفتم  باید حتما ازش معذرت میخواستم چون من خیلی اذیتش کرده بودم  وقتی یادمه سر یه دعوا باهم اشنا شدیم از خودم خجالت میکشم و شرمنده اش میشم که اون میخواست بهم کمک کنه ولی من باهاش بد حرف زدم  البته خوب منم اوضاع روحی خوبی نداشتم باید میذاشتم از حال در بیام بعد با بقیه حرف میزدم ولی نمیتونستم  خیلی سخت گذشت تا تونستم با مشکلاتم دوباره کنار بیام  

برام سخته ببینم بهترین دوستام از یه دردی رنج میبرن  چندتا دوست خوب دارم تو نت که هرکدومشون یه مشکلی دارن کسی که برام مثل خواهرمه سرطان داره  و من حتی نمیخوام باور کنم اون همچین دردی داره  بقیه هم که دلشون پر درده  و من کاری نمیتونم براشون کنم  حتی نمیتونم دلداریشون بدم چون خودمم به دلداری نیاز دارم  

ای خـــــــــــــــــدا دلم خیلی پره  

خـــــــــــــــدا جونـــــــــــم بیا و مرهم دردهای ما باش  

از دیشب تا حالا باز قلبم درد گرفته  باز چشمام میسوزه  از بس که گریه کردم  

کاش میتونستم از سنگ باشم ولی نمیشه  

خــــــــــــــدا جونـــــــــــــــم کمکم کن  

به دوستام کمک کن تنهامون نذار دستامونو بگیر و بلند کن نزار بیشتر از این بشکنیم بسه دیگه