ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

عشق و نفرت

نمیدونم چی بگم... .  

دلم گرفته، دلم شکسته از دست کسی که فکرش رو نمیکردم اخه من چیکار کرده بودم باهات که اینجوری ازم انتقام گرفتی تو که از همه چی زندگی من خبر داشتی چرا باهام این کار رو کردی من که بهت دروغی نگفته بودم... .  

دل مهربونم شده پراز نفرت از تو هیشکی باورش نمیشه من ازت متنفر شده باشم بخصوص 2 نفر که هردوتاشون حال بد منو به چشم خودشون دیدن، حق هم دارن ولی خوب به قول یکیشون فاصله عشق و نفرت اندازه یه تار مو میشه...  

خودت این فاصله رو برداشتی خودت کاری کردی ازت متنفر بشم... .  

برام سخته دلم پر از نفرت باشه ولی نمیتونم کارت رو فراموش کنم واسه همین واگذار کردم به خدا ازش خواستم خودش نجاتم بده خودش منو از این نفرت خلاص کنه و جواب کارت رو بده... .  

دوست ندارم تو دلم کینه راه پیدا کنه ... .  

بالاخره این روزها هم میگذره برام ولی بدون که خدا نمیگذره ازت بخاطر قطره قطره اشک من بخاطر دل شکسته من ... .  

این اخرین پست من راجع به تو تو این وبلاگه چون دوست ندارم محیط اینجا رو از یاد کسی پر کنم که ازش متنفرم .   

ازت متنفرم

میخواستم ازت انتقام بگیرم قدرتش رو هم دارم ولی گذشتم و واگذار کردم بخدا... .  

گفته بودم فاصله عشق و نفرت خیلی کمه ازت متنفرم... .  

متنفرم بخاطر دروغهایی که گفتی متنفرم که با دلم بازی کردی... میگی من التماست کردم و دلت به رحم اومد ولی یادت نیست هروقت من کوتاه می اومدم و میگفتم باشه از زندگیت میرم بیرون این تو بودی که میگفتی نه، پس ببین چقده مغروری که حتی نمیخوایی باور کنی، برام مهم نیستی چون دیگه برات ارزش قائل نیستم حتی به عنوان یه دوست هم نمیتونم برات ارزش قائل باشم... .  

بدجوری دلم رو شکستی خودت هم خوب میدونی چی میگم و بخاطر چی این حرف رو میزنم ولی نمیخوایی باور کنی... .  

ولی خوب دیگه باورت برام مهم نیست هرچی دوست داری فک کن هرچی میخوایی راجع به من دروغ بگو به عشق جدیدت ولی بدون چوب خدا صدا نداره، نمیتونم ببخشمت و حلالت کنم چون بد کردی بهم خیلی هم بد کردی واسه همین جای اینکه خودم بخوام ازت انتقام بگیرم واگذارت کردم به خدا و دیگه هم کاری به کارت ندارم و نمیخوام حتی راجع به تو فکر هم کنم،خدا رو شکر میکنم که حداقل مدیونت نیستم و این تویی که مدیون منی و این دین تا اخر عمرت به گردنت باقی میمونه و حواله کردم به خدا که خود خدا جوابت رو بده...  

اگه سامان با روح و روانم بازی کرد و خیلی داغون شدم ولی با همه غروری که داشت چون میدونست مقصر خودشه زنگ زد و معذرت خواهی کرد و حلالیت طلبید اعتراف کرد که مقصر خودش بود حداقل جرأت این کار رو داشت...  

منم جرأت این رو دارم که اعتراف کنم عشق و دوست داشتن تو یه حماقت بود از طرف من هرچند خوشحالم که تبدیل به تنفر شده دیگه نه وجود خودت و نه عشقت برام هیچ ارزشی نداره... .  

دیگه دوست ندارم ردی از تو توی زندگیم باشه واسه همین با همه خاطراتت بای دادم واسه همیشه... .  

کسی که به من دروغ بگه و خیانت کنه بهم جایی تو زندگیم براش وجود نداره.  

بخاطر تو به یکی از بهترین دوستام دروغ گفتم و یکی دیگه از بهترین دوستام رو از خودم رنجوندم، اونقدر هم خوب و مهربون بودن و هستن که منو بخشیدن ولی دیگه حاضر نیستم بخاطر کسی اون دو نفر رو از خودم برنجونم چون واقعا برام مهم و با ارزش هستن و عزیزترین دوستام هستن.  

ازت متنفرم همین...  

 متـنـفــــــــــــــــــــــرم

روزی

روزی می رسَد که در خیال خود جای خالی مرا حِس کُنی در دلَت با بغض بگُویی " کاش اینجا بود "  

 


دلم گرفته

خدایا دلـم گرفته

بیا بریم کمی دور از این مردم قدم بزنیم

بغض از من.. بارون از تو

گفتن از من.. گوش دادن از تو..

دعا از من.. اجابت از تـو

باشه؟!

بریم شاید کمی دلم واشه

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ

ﻓﮑﺮﯼ ﮐﻦ ﺍﺷﮏ ﻣﺎ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺘﺖ...!!

 

تبریک تولد

خوب قرار بود بگم کی بهم تبریک میگه...  

اگه بخوام حساب کنم خواهرزاده ام که پیشواز رفت و چند روز پیش تبریک گفت. پریشب یکی از دوستام تبریک گفت ولی دیشب همه بهم تبریک گفتن...  

نیناجونم،نازی جونم، هدی جونم،محبوبه جونم،اجی بهاری گلم،فلوراجان،تامی،داداش گلم مهدی،نویدجونم دوست خوبم ،میتانی دوست خوبم،ساسان ،مصطفی،باقر و بچه های کلوب رمزقلب تو ممنون که به یادم بودین و تبریک گفتین.  

خوب از خانواده ام هم که داداش دُردونه ام دیشب ساعت 12 که شد اس داد تبریک گفت،باز هم خواهرزاده ام اس داد و اجی بزرگه، اون یکی اجی هم که کیک پخت برام تولدم جاتون خالی  بقیه اعضای خانواده ام که تو خونه بودن همه بهم تبریک گفتن ازشون ممنونم و میگم که عاشقشونم   

و نغمه جونم که مثل یه خواهر دوستش دارم بهم زنگ زد و تبریک گفت، اجی گُلمه دیگه   

از همه ممنونم که به یادم بودن و این بهترین هدیه بوده برام که تولدم رو یادشون بوده   

دوباره متولد شدم

امروز تولدمه و اومدم که دوباره به خودم تولدم رو تبریک بگم چون دوباره متولد شدم، تولـــــــدی دوباره با شوری دوباره عاشق خودمم.   

خــــداجـــــونـــم شــــکــــر   

 

 

 زهــرایی تولــــدت مبــــــارک