ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

صدای بارون

 وقتی صدای بارون، می پیچه توی ناودون

پر می کشه پرستو به زیر طاق ایوون

وقتی پرنده صبح رو شاخه ها می شینه

خورشید خانوم یه خوشه شبنم ز گل می چینه

ابری ترین هوا رو تو چشم تو می بینم

شبا به زیر باون به یاد تو می شینم

وقتی که ابری می شه چشمای سبز بیشه

دستای خیس بارون می مونه روی شیشه

ابری ترین هوا رو تو چشم تو می بینم  

شبا به زیر بارون به یاد تو می شینم

حالا شبا که نیستی چشمای من می باره

آوازه گریه هاتو به یاد من می آره

بعد تو دست بارون رو شونه های گل نیست

رو شاخه اقاقی جا پای سبز گل نیست

چشمهای تو

کیه که آخر دیوونگیه،واسه چشمات

کیه جزمن می میره واسه لحن خنده هات

کی برات قصه می گه شبهاکه خوابت نمی ره

کیه که پا به پات میاد وقتی که بارون می گیره

کیه وقتی تشنته تو اَبرو بلوا می کنه

اگه یه جرعه بخوای کویر و دریا می کنه

یک شبه موی تورو به صدتامهتاب نمی ده

خودش می سوزه ولی تن به سایه و آب نمی ده

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم

هنوزم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم

هنوزم می آی تو خوابم تو شبای پر ستاره

هنوزم می گم خدایا کاش که برگرده دوباره....

زندگی یعنی...

زندگی یعنی من، 

زندگی یعنی تو، 

زندگی یعنی ما،و یکی گشتن با همه ی آنچه که هست،  

مثل دریا با رود، مثل آتش با دود،  

و خدا را دیدن، و از او پرسیدن، 

راز این عشق که می سوزاند، همه ی هستی من را هر دم.... 

افسانه زمان

من به افسانه بازیگری نیرنگ زمان می نگرم

به نسیم سحر،این پیک دل انگیز زمان می نگرم

به سکوت دم صبح

و به تنهایی شبهای سیاه

به گل وحشی تنهایی غم

به زمستان

و به چشمان غم آلود خزان می نگرم

من به تنهایی دل در شب تار

و به آنان که به من گرم و دزدانه زنند لبخند ریا

و به دنیای سراسر نیرنگ

و به پلهای زده تا ابدیت نگرم

هیچ حسی شبیه تونیست

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

کنار تو درگیر آرامشم

همین از تمام جهان کافیه

همین که کنارت نفس میکشم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

تو پایان هر جستجوی منی

تماشای تو عین آرامشه

تو زیباترین آرزوی منی

منو از این عذاب رها نمیکنی

کنارمی به من نگاه نمیکنی

تمام قلب تو به من نمیرسه

همین که فکرمی برای من بسه

از این عادت باتو بودن هنوز

ببین لحظه لحظم کنارت خوشه

همین عادت با تو بودن یه روز

اگه بی تو باشم منو میکشه

یه وقتایی انقدر حالم بده

که میپرسم از هر کسی حالتو

یه روزایی حس میکنم پشت من

همه شهر میگرده دنبال تو

منو از این عذاب رها نمیکنی

کنارمی به من نگاه نمیکنی

تمام قلب تو به من نمیرسه

همین که فکرمی برای من بسه

شهرباران

 
 

منم مثل تو ماتِ این قصه ام
تو هم مثل من امشبو دعوتی
درست تو همین ساعت و ثانیه
سزاوار زیباترین رحمتی

تو این حس و حال عجیب و غریب
دو تا بال میخوای که رو شونته
تو از هر مسیری بری می رسی
تو از هر دری بگذری خونته

از این سفره ها معجزه دور نیست
ببین دست دنیا تو دست منه
دعا می کنم تا اجابت بشه
دعا می کنم چون دلم روشنه

من از عشق بارون به دریا زدم
به بارون و به آسمون دعوتیم
چه مهمونی با شکوهی شده
تو این لحظه هایی که هم صحبتیم 

التماس دعا