ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

جز تو

 جز تو کی میتونه عزیز من باشه؟
کی میتونه تو قلب من جا شه؟
مگه میشه مثل تو پیدا شه؟
همه چیزم ای عزیزم
جز من کی واسه دیدن تو حریصه؟
اسمتو رو قلبش مینویسه؟
گونه هاش از ندیدنت خیسه؟
همه چیزم وای عزیزم
تو نباشی بیقرارم بد میبینم بد میارم
بی تو من حس ندارم سر بزیرم گوشه گیرم کاش بمیرم
بی تو من همه چیزم آی عزیزم همه چیزم
واسه ما دوتا کی بهتر از ما؟

از همین امروز تا آخر دنیا
واسه ما دوتا کی بهتر از ما؟
از همین امروز تا آخر دنیا
همه چیزم وای عزیزم.....
جز تو کی میتونه عزیز من باشه
کی میتونه تو قلب من جا شه

مگه میشه مثل تو پیدا شه
همه چیزم ای عزیزم
جز من کی واسه دیدن تو حریصه؟
اسمتو رو قلبش مینویسه؟
گونه هاش از ندیدنت خیسه؟
همه چیزم وای عزیزم
تو نباشی بیقرارم بد میبینم بد میارم
بی تو من حس ندارم سر بزیرم گوشه گیرم کاش بمیرم
بی تو من همه چیزم آی عزیزم همه چیزم

غم دل

شد ز غمت خانه سودا دلم

در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلب زهره رخ ماهرو

می نگرد جانب بالا دلم

آه که امروز دلم را چه شد ؟

دوش چه گفته است کسی با دلم ؟

از دل تو در دل من نکته هاست

وه چه ره است از دل تو تا دلم

در طلب گوهر گویای عشق

موج زند موج چو دریا دلم

دلبر

عجب آن دلبر زیبا کجا رفت عجب   

 آن سرو خوش بالا کجا رفت ؟   

میان ما چو شمعی نور می داد    

کجا شد ای عجب بی ما کجا رفت ؟ 

 

دلم چون برگ می لرزد همه روز   

که دلبر نیمه شب تنها کجارفت

برو در باغ وپرس از باغبانان 

 

که آن شاخه گل رعنا کجا رفت؟ 

 

چو دیوانه همی گردم به صحرا  

 

که آن آهو در این صحرا کجا رفت؟

بن بست

من به بن بست نرسیدم راهمو کج کردم
با تو مشکلی ندارم باخودم لج کردم

دنبال راه فرارم از تو نه از اینجا
میدونی فایده نداره بسه دیگه رویا

تو چرا خسته نمیشی از منه دیونه
از منی که شبو روزام مثل هم میمونه

تو چرا چیزی نمیگی این خودش کابوسه
غصه کم کم جون میگیره دل یه هو میپوسه

من نمیتونم بسازم خونه ی رویاتو
حیفه پای من بریزی همه دنیاتو

من خودم اسیر راهم تو اسیرم میشی
من نمیخوامتوی سختی تو کنارم باشی

عشق چیست؟

عشق چیست ؟ ایا جز این است که موهبتی است الهی که خداوند ان را فقط به تعداد معدودی از انسانها می دهد،چیزی که تا انتهای خلقت وجود دارد بلند است و جاودانی.به راستی که عشق زودتر از نسیمی که بربوستان می ورزد،از قلبها عبورمی کند نمی دانم در کجا خوانده ام که عشق زیباست چون جوانه بهاری، مهربان است چون نسیم،سخاوتمند چون باران و شیرین چون عسل.لطافتی است که لمسش ناممکن نیست ولی بسیار دشوار است، ناملموس نیست ولی... حرکتی جاودانه درقلب است .باید تجربه کرد تا فهمید عشق را و حال عاشقان را.سابق براین کلمه عشق را ناچیز می دانستم اما امروز از نظرم لطیف است.دوست داشتم حسش کنم هیچگاه آرزویی جنون آمیز چون این را نداشتم ارزویی که امکانش نیست ....

هوای تو

در این واپسین لحظه های غریب، دلم از هوای تو دم می زند

برای دمی با تو بودن دلم، به اجبار حرف از غزل می زند

در این لحظه هایی که در هر نفس، سرود خداحافظی خوانده ای

دل من برای وصال تو باز، نت عشق را یک نفس می زند

پس از آن همه آشنایی کنون، نگاهم به پیش تو بیگانه است

وگرنه چرا این نگاهت هنوز،در عشق رارنگ شب می زند؟

میان هجوم ورق های من، مرور خط شعر تو خوش تر است

"ولی دردلم حس پیچیده ایست،که انگارچشمت کلک می زند"

من از قافیه، وزن، آهنگ، شعر، به جز عشق چیزی نفهمیده ام

که در متن اشعار بی وزن من، غروب نگاهت قدم می زند

تو را ای غریبه و ای آشنا، دوباره سه باره ورق می زنم

که زنجیر این فاصله بین ما، درون دلم زنگ غم می زند