ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

شیدا

آنکه سودا زده چشم تو بوده است ،  منم  

آنکه از هر مژه صد چشم گشوده است ، منم

آن جفا دیده، گرفتار، وفا پیشه که چشم  

بسته از غیر تو، تا بر تو گشوده است ، منم

آنکه در خاطره اش حرف وفا نیست تویی

 و آنکه آکنده زمهر تو، دل اوست ،منم

آنکه در وادی عشق تو، سر تسلیمش  

رایگان،بر کف اخلاص چنان کوفت ،منم

چشمهایی به رنگ عسل

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا

چگونه با غرور خود مدارا می کنم هر شب

تمام سایه را می کشم در روزن مهتاب

حضورم را زچشم خلق حاشا می کنم هرشب

دلم فریاد می خواهد ولی در گوشه ای تنها

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهمومی برای عشق میگردی؟

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هرشب

بچه های دانشگاه

امروز علاوه براینکه روز بدی بود خوبم بود سرکلاس خیلی سربه سر استاد زبان گذاشتیم خیلی استاد باحالیه.تازه دوهفته دیگه میخواد امتحان میان ترم بگیره. اما یه ایراد داره اونم الان دو ترمه باهاش درس گرفتم ولی هنوز نمی تونه فامیل منو تلفظ کنه البته شایدم حق داشته باشه آخه استاد زبانه ولی در کل خیلی خوبه. 

دلم واسه بچه های الکترونیک خوابگاهمون تنگ شده بخصوص سمیرا و پرستو و فاطمه جون سه تاشون هم که باخودم ترم تابستونه گرفتن.زهرا وسحر در هفته دوروز میان خوابگاه پیشم ولی وقتی میرن دلم میترکه از غصه.ولی الان یکم بهترم چون دوست خوبم (س) هستش تازه خیلی بهم کمک میکنه و راهنمایی میکنه چیکارکنم. داره فوق لیسانس میخونه.خوش به حالش.هی روزگار چه بازهایی که با ما آدما نمی کنی. 

خوب دیگه زیادی حرف زدم ولی اینجوری سبک میشم. 

برام دعاکنید.

رسم زندگی

هی فلانی می دانی ؟ می گویند رسم زندگی چنین است...

می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... ومی روند.

وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی

راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....؟

دوست داشتن واقعی

در این دنیا کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر میکند و صدای

قلبت آبرویت را به تاراج میبرد ، مهم نیست که او حتما" مال تو باشد ، مهم

اینست که باشد ،سلامت باشد و همیشه بخندد.

گلها

خورشید رفت.آفتابگردان عاشق به دنبال آفتاب آسمان را مشاهده می کرد

ناگهان ستاره ای چشمک زد آفتابگردان سرش را به زیر افکند و گفت گلها

خیانت نمی کنند.