ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ
ترش و شیرین و تلخ

ترش و شیرین و تلخ

روزهایی که من دارم گاهی ترشه گاهی شیرین و گاهی تلخ

تعطیلات

امروز خیلی خوشحالم آخه دارم میرم خونه ولی فقط یه هفته میتونم خونه باشم بازهم خوبه یه استراحتی میکنم و با یه روحیه خوب میام اینجا... ولی این ترم آخر رو دوست ندارم آخه دوستام دیگه نیستن همه فارغ التحصیل شدن دلم برا همشون میتنگه...... راستی تا حالا همه درسامو پاس شدم خدا کنه ساختمان داده و آمار هم پاس شم دیگه هیچ غمی نیست این ترم واقعاً عالی بودم .... از خودم راضیم بخاطر اینکه نذاشتم زحماتم هدر بره و تمام تلاشمو کردم... وایییییییییییییییییییییییییییییییی خیلی خوشحالم نمیدونم چی بگم همش چرت و پرت میگم. 

رفتم خونه باید چندتا کار انجام بدم اول دیدن مامان بزرگم بعدش برم آبادان خونه خاله جون رو پروژه پایانیم کار کنم. خونه داداشم برم  هرچی فکر میکنم دیگه چیزی یادم نمیاد ولی خیلی برنامه دارم تازه ترم دیگه فقط سه روز کلاس دارم وای چه خوبه. 

امیدوارم همه دوستایی که این روزها امتحان دارن مثل من موفق بشن... همتونو دوست دارم.... 

یه هفته نیستم دلم براتون تنگ میشه ولی برمیگردم پس تا بعد

دوباره اومدم

یوهو من اومدم  

وای چقدر این روزها عذاب کشیدم امتحانات پایان ترمم بود خیلی فشرده و سخت ولی خدا رو شکر تموم شد تا حالا سه تا از نمره هام ثبت شده و قبولم خیلی خوشحالم امیدوارم بقیه هم به خیر و خوشی بگذره... از دوستایی که واسم نظر گذاشتن ممنون و شرمنده آنها هستم که نتونستم بهشون سر بزنم آخه بخاطر امتحانام نمیتونستم بیام ولی از حالا به بعد هستم. 

الانم خسته و باید زود برم شب بخیر همگی

توجه توجه

توجه                   توجه  

از این به بعد هر چی پست تو این وبلاگ میذارم بخاطر شخص خاصی نیست. 

یا شعر یه شاعره یا هم مطلبیه که خودم جایی خوندم و خوشم اومده. 

پس خواهشاً واسه کسی سوءتفاهم نشه که حوصله ندارم. 

با تشکر 

 

 

 

 

عجب اطلاعیه ای

امروز تولدم بود

سلام سلام  

امروز خیلی خوب بود از دیشب تاحالا همه واسم پیام تبریک فرستادن... اول از همه که داداش میلاد تبریک گفته بود... بعدش دخترخواهرم،نویدجان، دوستم که البته اول من تولدش رو تبریک گفتم اونم جوابمو داد هی روزگار چی شد که دوستی ما به این زودی تموم شد بیخیال امروز روز خوبی بود نمیخوام با یادآوری این چیزا خودمو ناراحت کنم.بعد از دوستم داداش گلم و خانمش بعدش باباجونم که دلم واسش یه ریزه شده بعدش هم آجی گلم و  داداش دردونه عزیزم که دلمم براش یه ریزه شده یعنی پیامهای این دوتا رو صبح دیدم بعدش مامان گلم و اون یکی زن داداشم، دوست گلم دابه جونم آجی بزرگه و زن داداش دردونه و پسرخواهر گلم و در آخر هم ساراجون و سپیده جان و فرزاد هم از دوستای گلی هستن که بهم تبریک گفتن که از همه ممنونم. تازه هامین جونم تولدمو تبریک گفت نداجون هم همینطور امسال یادش نرفت چه حس خوبیه وقتی بفهمی واسه خیلیها مهمی و به یادت هستن اینا واسه من از هرکادویی مهمتره واقعا خوشحالم که به یادم بودن... امیدوارم همه شون خوب و شادباشن

برگشت دوباره با یه روحیه خوب

سلام به همه دوستای گلم 

بالاخره بعد از یه مدت دوری از وبلاگ نویسی اومدم دلم واسه همتون تنگ شده بود. 

داداش میلاد از اینکه این همه بهم لطف داشتی واقعاً ممنونم خوشحالم از اینکه دوستای خوبی مثل شما دارم . دلم واسه وبلاگ عزیزم تنگ شده بود ولی از این به بعد حداقل هفته ای یه بار پست میذارم آخه نمیتونم هر روز بیام امتحانات پایان ترمم شروع شده و درگیر امتحاناتم هستم. 

یک شنبه هم که تولدمه امسال میخوام ببینم کی به یادم میمونه و بهم تبریک میگه. راستش برام خیلی مهمه کسی روز تولدم یادش نره حالا بعد میگم چه کسایی بهم تبریک گفتن. 

البته داداش میلاد زودتر از همه بهم تبریک گفته و تو وبلاگش برام پست گذاشته که ازش خیلی خیلی ممنونم.  

از اینکه روحیه سابقم رو بدست آوردم خیلی خوشحالم که اینا رو مدیون داداشی و هامین و دوست خوبم دابه و ساراجونم هستم... اینا بهترین دوستای من هستن خیلی خیلی دوستشون دارم  

بازهم از همتون ممنون که به یادم بودین

دارم عمه میشم

وایییییییییییییییی خیلی خوشحالم  

دیشب زنگ زدم به بابا  و مامان جونم و باهاشون حرف زدم  مامانم گفت که به زودی عمه میشم. 

وایییییییییییی خداجونم شکرت