-
بخشش
شنبه 19 مرداد 1392 15:02
نمیدونم چه حسیه وقتی بفهمی خالی از کینه هستی وقتی بفهمی دیگه هیچی نیست که خودت رو بخاطرش عذاب بدی. دیروز یه نفر بهم اس داد کسی که منو نابود کرده بود تا حالا چند بار خواسته بود حلالش کنم ولی واقعا نمیتونستم از ته دل ببخشمش، برام سخت بود کسی رو که باعث همه بدبختیهام بود رو ببخشم خیلی سخته. دیروز که دیدم یه اس برام اومده...
-
عیدتون مبارک
پنجشنبه 17 مرداد 1392 13:04
فردا عید فطره نماز روزه هاتون قبول امیدوارم هرچی از خدا تو شبهای قدر خواستین براتون مقدر کنه البته اگه به صلاحتون باشه. پیشاپیش عیدتون مبارک دوستای گلم منو هم دعا کنین.
-
عید فطر
پنجشنبه 17 مرداد 1392 13:01
خداحافظ ماه پروردگار الرحمن الراحمین خداحافظ ماه لحظه های افطار و سحر خداحافظ ماه نعمت و رحمت و برکت خداحافظ ماه شب های نورانی قدر… عید فطر پیشاپیش مبارک
-
اومدم
پنجشنبه 17 مرداد 1392 12:44
دوباره برگشتم نمیدونم حالم چه جوریه ولی بهتر از قبلم خیلی بهتر از قبل دیگه احساسی به کسی ندارم... . راستش تو این مدت به همه چی فکر کردم به گذشته ای که پشت سر گذاشتم به حال و به آینده ای که پیش رو دارم تو گذشته هرچی که تلخ بود یا شیرین رو سعی کردم یه گوشه جمع کنم و همونجا هم دفنشون کنم موفق شدم البته تا حدودی ولی خوب...
-
دوباره برمیگردم
شنبه 5 مرداد 1392 11:41
زود زود برمیگردم با یه روحیه تازه و اراده ای قوی منتظرم باشین دوسی های گلم.
-
روحیه ام در دست تعمیره
شنبه 5 مرداد 1392 11:33
روحیه ام رو دادم واسه تعمیر همین روزها برمیگردم بدون احساس و قوی تر از همیشه مطمئن باشین. دیگه نمیخوام واسه یه سری احساسات بی ارزش خودمو نابود کنم چیزی که فقط واسه خودم ارزش داشت نه بقیه پس دیگه نمیخوام باشه. برمیگردم با یه روحیه تازه با یه امید اونم فقط امید بخدا . تو این دنیا دوست داشتن و عشق هیچ معنایی واسم نداره...
-
همین روزها
پنجشنبه 3 مرداد 1392 01:50
گاه دلم میگیرد.... گاه زندگی سخت میشود گاه تنها , تنهایی آرامش می آورد.. گاه گذشته اذیتم میکند... گاه هوایت دیوانه ام میکند.. این `گاه ها`...گهگاه تمام روز و شب من میشوند.. آنوقت بغض گلویم را میگیرد! درست مثل همین روزها...
-
وقتایی که دلت گرفته
دوشنبه 31 تیر 1392 01:09
یه وقتایی که دلت گرفته ؛ بغض داری ، آروم نیستی ! دلت براش تنگ شده .... حوصله ی هیچکسو نداری ! به یاد لحظه ای بیفت که : اون همه ی بی قـراری های تو رو دید؛ اما .... چشمـاشو بست و رفت ... !!!
-
خسته ام
سهشنبه 25 تیر 1392 02:59
خسته تر از آنم که لیوانی چای آرامَم کند آغوش گرم ترا میخواهم در جنگلی ناشناس وقتی که آسمان از لابه لای شاخه ها سرک میکشد.
-
میدونم
دوشنبه 24 تیر 1392 00:37
مــیــدونم ! کــــار داری ! ســَرَت شـــلوغه ! مــیــــدونم! امــا اینکـــه موقع خـــواب روی تخـــتت ... چند ثانیه ... فقط لحــظه ای بــه ذهــنت خـــطور کنه کـــه یکی جــایی ... کـــسی ... روی تخــتش ...موقع خــوابـــش ... واس خاطر "تـــــــــو" اشـــک مــــی ریزه ! همیـــن هــم بــرا مـــن کــافیه !
-
روزی میرسدکه ...
یکشنبه 23 تیر 1392 18:06
روزیــــ مــیـــرِســَـد کـِــ دلـــــت براےمــــن کــه نه ، ولـ ــے َبرای روزهــای باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ مــیشه براےمــَن که نه ، ولے براے "مواظِـ ـب خودت باش" شنیدن تَنـگــ مــیشه براے مــَـن که نه ، ولے براے نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبت میکرد تَنـگــ میشه براےمــَـن که نه ، ولے براے دلے که نگرانت...
-
خدا
یکشنبه 23 تیر 1392 18:03
*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*•.¸¸.•*´ دست به دامن خدا که میشوم… چیزی آهسته درون من به صدا میاید که: نترس! از باختن تا ساختن دوباره… فاصله ای نیست… *•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*•.¸¸.•*´
-
وروجک عمه مشکلی نداره
جمعه 7 تیر 1392 23:10
خوب اینم از وروجکمون که خدا رو شکر بعد از جواب آزمایشاتی که انجام داده بود گفتن هیچ مشکلی نداره... . الهی عمه فداش بشه دلم واسه اش یه ریزه شده... . وروجکی شده واسه خودش هر جا میره دلبری میکنه موندم این بزرگ بشه چی میشه خدا قربونش برم من... عمه فدات بشه زود بیا اینجا که دلم برات تنگ شده
-
وروجک عمه مریض شده
یکشنبه 2 تیر 1392 14:27
وروجک عمه مریض شده الهی فداش بشم باید بستری بشه حالا هم میخوان برن خونه اون یکی بابابزرگش که همونجا هم بستریش کنن... . از حالا دلم برا این وروجک تنگ شده خدا کنه زودتر حالش خوب بشه چون طاقت ندارم ببینم مریضه الهی عمه فدای این گل پسر بشه آخه خدایا این نی نی کوچولو که تازه به دنیا اومده چرا به همین زودی باید مریض بشه و...
-
وروجک عمه
شنبه 1 تیر 1392 23:42
عصری خیلی ترسیدم راستش حال وروجکمون بد شد یهویی نفسش قطع شده بود تو نفس کشیدن مشکل پیدا کرده بود منم وقتی دیدم خیلی ترسیده بودم دیگه داشت اشکام سرازیر میشد هیچی دیگه مامان باباش فوراً بردنش دکتر خدا رو شکر مشکل خاصی نبود... . ولی خداییش خیلی ترسیده بودم خداجونم خودت مراقبش باش خودت میدونی این بچه نور چشم همه ماست پس...
-
حرف دل 2
شنبه 1 تیر 1392 13:21
بازهم دلتنگی داره اذیتم میکنه دست و دلم به هیچ کاری نمیره... . دلم میخواد کسی رو داشتم که راحت باهاش درد و دل میکردم کسی که همه حرفای دلمو بهش میگفتم و خودمو خالی میکردم خیلی وقته حس نیاز به یه دوست رو دارم ولی به همه بی اعتماد شدم دیگه دوست ندارم با کسی دوست باشم دلم نمیخواد باز به کسی اعتماد کنم و اونم آخرش از...
-
وقتی تو رو نخواست
جمعه 31 خرداد 1392 00:50
-
یونی هم تموم شد
چهارشنبه 29 خرداد 1392 11:45
خدا رو شکر تموم نمراتمو زدن و قبول شدم حالا فقط 2تا درس دارم که باید هردوتاش رو معرفی با استاد بگیرم و دیگه تموم البته هنوز پروژه پایانی مونده ولی اونم کاری نداره و زود تموم میشه و دیگه همه چی تموم میشه. امسال تصمیم گرفتم کنکور ندم میخوام سال آینده کنکور بدم البته تو این یه سال میخوام حسابی درس بخونم که دانشگاه تهران...
-
دلم چی میخواد نمیدونم
پنجشنبه 23 خرداد 1392 02:21
واقعا دلم گرفته هیچ وقت فکر نمیکردم اگه یونی تموم بشه این همه اذیت میشم از یه جهت خوبه چون از اون شهر مزخرف راحت شدم از یه طرف هم دلتنگ اتاقم و بعضی از دوستام شدم. تازه حس میکنم دیگه مستقل نیستم و از وقتی اومدم وابسته به بقیه شدم ولی نمیخوام اینجوری باشه باید یه کاری چیزی پیدا کنم که مستقل باشم . خداجونم این چه حسیه...
-
یونی
سهشنبه 21 خرداد 1392 14:31
آخیششششششششششششششششش دیروز بلاخره امتحانام تموم شد و از شر همه چی راحت شدم . دیگه دارم از شر این شهر راحت میشم. خداجونم شکررررررررررررررررر
-
روز پدر
جمعه 3 خرداد 1392 01:54
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا از چشمها و شــانهها و دستهایشــان از آغوششان ... از عطر تنشـان، از صدایشــان... پررو میشوند؟ خب بشوند…. مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟ مگر ما به اتکــاء همین دستها همین نگاهها همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی سرِپا نماندهایم؟… من بلد نیستم در سـایه،...
-
روز پدر2
جمعه 3 خرداد 1392 01:48
پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . . بابای گلم روزت مبارک
-
امتحان مباحث
چهارشنبه 1 خرداد 1392 21:35
امروز دلم شکست از دست کسی که حتی فکرش رو هم نمیکردم. صبح ساعت 10 امتحان مباحث داشتم موقع امتحان از شانس بدم سیستم مشکل داشت تازه وقتی به استاد گفتم جابجام کرد ولی اون یکی سیستم هم مشکل داشت خیلی ناراحت شدم همه تلاشمو کردم که همه برنامه ها رو بنویسم ولی از اونجایی که امروز شانس نداشتم به زور تونستم فقط یکی از برنامه ها...
-
شب آرزوها 2
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 01:00
خدایا! کمک کن معرفت ده بینش ده که در شب آرزوها، در قلبم، آرزویی داشته باشم تو گویی به داشتن چنین بنده ای با چنان آرزویی به فرشتگانت مباهات کنی از خدا میخوام هر آرزویی که دارین در این شب عزیز برآورده بشه
-
شب آرزوها
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 00:55
باز پنجره های ملکوت به بهانه ی دیگر گشوده شد و چه عاشقانه می سراید : این الرجبیون ؟ چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد و ناز بنده می کشد...
-
نوروز
سهشنبه 29 اسفند 1391 15:29
خداوندا ! در این آخرین روزهای سال دل من و دوستانم را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان، هر کجا زخمی هست مرهم، هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق، جای آنرا فرا گیرد سال نو همگی مبارک
-
عید نوروز
سهشنبه 29 اسفند 1391 15:26
ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن سال نو مبارک
-
خبرهای جدید
سهشنبه 29 اسفند 1391 15:15
سلامی دوباره باز اومدم این مدت یه خورده کار داشتم البته به نت هم دسترسی نداشتم نمیتونستم راحت بیام که آپ کنم ولی الان اومدم و با یه سری خبرهای خوب. اول اینکه دارم رو پروژه ام کار میکنم یکم مشکل داشتم که رفع شد و از امروز به بعد میخوام بشینم پای برنامه نویسی و طراحی اصلیش برام دعا کنین چون پای آینده ام در میونه و...
-
دوباره اومدم
دوشنبه 7 اسفند 1391 22:38
سلام به دوستای گلم یه ماهه که به وبلاگم سر نزدم ببخشید اگه دیر اومدم ولی خوب دیگه یه سری مشکلات بود که نشد بیام میدونین آخه ساختمان داده رو نمره نیاوردم یعنی استاده انداختم خیلی از دستش ناراحتم نمی تونم ببخشمش چون حقم نبود... هی بیخیال دیگه بهش فکر نمی کنم. تو پست قبلی گفته بودم میرم خونه جاتون خالی خیلی خوب بود هرچند...
-
تعطیلات
جمعه 29 دی 1391 12:20
امروز خیلی خوشحالم آخه دارم میرم خونه ولی فقط یه هفته میتونم خونه باشم بازهم خوبه یه استراحتی میکنم و با یه روحیه خوب میام اینجا... ولی این ترم آخر رو دوست ندارم آخه دوستام دیگه نیستن همه فارغ التحصیل شدن دلم برا همشون میتنگه...... راستی تا حالا همه درسامو پاس شدم خدا کنه ساختمان داده و آمار هم پاس شم دیگه هیچ غمی...